بردهٔ دیگران یا بنده خدا؛ راه سومی نیست (مبحث اول)
- مقدمه
- مبحث اول: (مهمترین راه درک اضطرار بندگی خدا)
- سیر بحث:
- عبودیت در مقام اعلیٰ فاطمی
- بندگی فقط به معنای عبادت کردن نیست؛
- چگونه ضرورت بندگی را در جامعه جا بیندازیم؟
- فقط با توجه به دادن معاد، نمیتوان اضطرار به بندگی را ایجاد کرد
- درک اضطرار به بندگی خدا در دوران ظهور
- شاکرانه زیستن؛ یکی از فواید درک اضطرار به بندگی خدا
- آسیبهای عدم درک اضطرار به بندگی خدا:
- اگر بنده خدا نشویم، قطعاً به همان اندازه بردهٔ غیرخدا میشویم
- انسان موجودی تحت تأثیر دیگران و متنفر از برده دیگران بودن آفریده شده است
- چگونه انسان بردۀ دیگران می شود؟ ا گر به صورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شده ای
- خیلی از پدر و مادرها دوست دارند بچه هایشان مثل بره آرام باشند و مثل برده، حرف گوش بدهند!
- ولایت نمی گذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمیگیرد
- أمیرالمؤمنین(ع) میخواست مردم را باعزت بار بیاورد، به همین خاطر آنها را از رفتار ذلیلانه نهی کرد
- کسی که فقط بندۀ خدا باشد، میتواند یک امت را از بردگی آزاد کند
- فکر نکنید برده شدن چیز عجیب و پیچیدهای است؛ آدم خیلی راحت تبدیل به برده میشود!
- افراد ضعیف و ترسو، وقتی یک ذره قدرت پیدا کنند خیلی بیرحم میشوند
- مدیریت افکار عمومی راهی برای بردگی طواغیت
- ا گر بندۀ خدا نشوید بردۀ دیگران میشوید، از ابلیس گرفته تا ابلیس چه ها
- ضجه های حضرت زهرا(س) برای این بود که نمیخواست مردم به بردگی بیفتند
- کسی که بندۀ خدا نباشد، بردۀ دیگران میشود و بعد به جان مردم بیگناه میافتد
- کسی که بردۀ غیر خدا شد ا گر امکانش فراهم شود، جنایتکار خواهد شد
- چرا عبد طاغوت شدی؟
- بردۀ دیگران شدن یکدفعه ای در برخی حوادث، زشتی خودش را نشان میدهد
- سوالات متداول:
- نتیجه گیری:
مقدمه
یکی از موضوعات مهمی که در آموزش دینداری و تبلیغات دینی مورد غفلت قرار گرفته است، تبیین عقلانی ضرورت و اضطرار بندگی خدا است. معمولاً در شیوههای رایج، با مباحث کالمی علماء دینی در پی اثبات این موضوع هستند و حال آنکه ادبیاتی که موثرتر و واقعبینانهتر میتواند گرهگشایی کند، توصیف اضطرار انسانها به بندگی خدا است. اصلیترین ضرورت بندگی خدا به عنوان یک واقعیت بزرگ این است که انسان اگر از بندگی خدا بیرون آمد، بندۀ غیر خدا و طاغوت عالم خواهد شد و این گونه نیست که رها و آزاد باشد. این یک فریب بزرگ است که کسی فکر کند اگر بنده خدا نشد، پس آزاد خواهد شد.
ما در این سلسله مباحث در پی تبیین این واقعیت بزرگ هستیم که بین بردۀ دیگران یا بنـدۀ خدا؛ راه سومی وجود ندارد و اینکه دعوای دین و مسئله اصلی نزاع پیغمبران و خصوصا پیغمبر ما برای رهایی بشر از بردگی غیر خداسـت. هدف طواغیت عالم از بردگـی افـراد و جوامع به ضعف کشـاندن و هـدف انبیـا و دین برای بندگـی خدا، به قدرت رسـاندن اسـت.
قیام فاطمه اطهر(س) برای آن بود که مردم را از بردگـی طواغیـت عالم نجـات ببخشـد و مدل مدیریتـی رهای بخش انسـان هـای یعنـی ولایت در جامعـه محقـق شود. امروز صهیـون به عنوان نماد بزرگ طواغیـت عالم، به کمک طاغوت چههای خود، سـیطره و سـلطه بر جهان یافته و به راحتی بزرگترین جنایت ها را انجام میدهد، با سـکوت کشـورهای طاغوتی غربی، تبیین این مسـئله در زمان حاضر گامی بزرگ برای رهایی بشـر از سـلطه صهیـونیست است.
مبحث اول: (مهمترین راه درک اضطرار بندگی خدا)
سیر بحث:
به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد، به همان درصد بردۀ غیرخدا میشود. کاش به جای اصول عقائد، به بچهها یاد میدادیم چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران میکشاند؟بردۀ دیگران شدن خیلی راحت است؛ اگر بهصورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار گیرند و آرام باشند و بگیری، بردۀ او میشوند. خیلی از پدر و مادرها دوست دارند بچههایشان مثل بر مثل برده حرف گوش بدهند؛ این خیلی بد است ولیت نمیگذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمیگیرد.
عبودیت در مقام اعلیٰ فاطمی
اگر بخواهیم فضیلتهای فاطمه اطهر(س) را در یک جمله خلاصه کنیم، بهترین عنوان ممکن بندگی خدا کردن است. آیا بندگی، مقامی کم اهمیت است؟ آیا این مقام بندگی، از مقام نبوت بالاتر نیست؟ اگر نیست، چرا در تشهد نماز اول به عبد بودن پیغمبر اشاره میشود و سپس به نبوت او؟ این تقدیم و تاخیرها معنایی ندارند؟ پس بندگی، عالیترین مقام حضرت زهرا(س) است.
بندگی فقط به معنای عبادت کردن نیست؛
کل زندگی محل بندگی است. اما سوال اصلی این است که معنای بندگی چیست؟ بندگی فقط به معنای عبادت کردن نیست، حتی نمیتواند به معنای خاص خودش باشد، مثل نماز، روزه و یا نه. آیا کل زندگی انسان میتواند رنگ و بوی بندگی بگیرد؟ آیا زندگی و بندگی دو مفهوم جداگانهاند یا نه؟ وقتی یک فرد مثل حضرت زهرا(س) به معنای واقعی عبد شد، دیگر تمام زندگی او رنگ و بوی بندگی میگیرد، حتی مبارزات سیاسی او هم عین بندگی اوست. نه فقط نماز او، نه فقط حجاب او، بلکه تمام زندگی او میشود بندگی. تا زمانی که شما میگویید حضرت زهرا(س) بندگی میکرد، همانطور که یاد عبادت و نماز شب حضرت میافتند، اصلاً این طوری نیست. این محدود کردن بندگی است و محدود کردن بندگی حضرت زهرا(س) در یک بخش خاص از مناسک و مراسمات عبادی، تمام زندگی شما را پوشش میدهد.
هست در حالی که بندگی اساساً «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (انعام162)، یعنی “و من جن و انس را جز برای عبادت نپذیرفتم”، همان تعبیری است که در قرآن آمده است. »قنمینا فقط ایجاد شدهاید تا مرا بندگی کنید، نمازم و عبادتم و حتی مرگم برای خدا باشد. معلوم است که غذا را به خاطر روزه داری این مسئله مهم است. بلکه چون حضرت زهرا؟س؟ و خودشان به این غذا نیاز داشتند، اما غذا را به مسکین، یتیم و اسیر دادند. برخی گفتهاند این اتفاق در سه روز متوالی رخ داده است، اما محکمتر هستند، هر سه موردش در یک روز اتفاق افتاده است. ابتدا، قطعۀ اول از طبق برخی روایات که ظاهراً غذایشان را به مسکین دادند، بعد قطعۀ دوم را به یتیم و قطعۀ سوم را به اسیر دادند. هر سه قطعۀ غذا رفتند و گرسنه ماندند. چشمداشت هم نمیخواهند!
بنابراین، کل زندگی حضرت زهرا(س)، حتی رفتارهای اجتماعی او مثل گذشت و بخشش، که یک رفتار اجتماعی است، محل بندگی او است، حتی مبارزات سیاسی حضرت که در واقع اوج نمایش بندگی است. بندگی خدا، مسئلۀ اصلی حضرت زهرا(س) در کل زندگی حضرت جریان دارد. ما امروز میتوانیم کل زندگی انسان را با ادبیات بندگی معنا کنیم. منتها نه با ادبیات امر موال و عبادت به معنای خاص کلمه، بلکه با ادبیات عقالنی ما میتوانیم بندگی خدا را برای همۀ مردم عالم توضیح بدهیم. یعنی چه؟ یعنی بیاییم به جای اثبات بندگی خدا، ضرورت بندگی خدا را برای انسانها جا بیندازیم.
چگونه ضرورت بندگی را در جامعه جا بیندازیم؟
حتما، اینجا متن بازنویسی شده:
برای جا انداختن ضرورت بندگی در جامعه، باید ابتدا درک کنیم که یکی از مشکلات اساسی ما این است که ضرورت بندگی خدا را کافی نمیفهمیم. این ضرورت را نباید فقط به مفهوم معاد محدود کنیم، که فرد را در بهشت الهی یا دوزخ محکوم میکند. اگر تنها به این بحرانها اشاره کنیم، ممکن است برخی افراد از دین بیزار شوند و احساس کنند دین تنها در حوزه پاداش و مجازات فعالیت میکند.
باید تاکید داشته باشیم که بندگی خدا بیشتر از یک پروسه معاد است؛ بلکه یک راه زندگی موثر و پرمعناست که به افراد در دنیای حال کمک میکند. مفهوم بندگی خدا باید در زبان ساده و قابل درک برای همگان تبیین شود.
انسان باید در دنیای فعلی که در آن زندگی میکند، ضرورت بندگی خدا را درک کند و به خودش بپذیرد که “خدایا، پناهم بده”. خداوند نیز که مهربان و کلاس است، به سادگی از دستورات و دعاهای مکرر تحویل نمیگیرد؛ بلکه انتظار دارد انسان با دل و عقل خود، به خودش برسد و آگاهانه به بندگی خدا پیوندد.
این مسئله نشان دهنده این است که بندگی خدا تنها برای حالتهای آتی نیست بلکه در زندگی حال انسان اثرگذار است. باید از ادبیات عقلانی و اجتماعی بهرهمند شده و افراد را آگاه ساخت تا ببینند چگونه بندگی خدا به بهبود زندگی فردی و جمعی کمک میکند.
با برگزاری جلسات آموزشی، کارگاهها و محافل فرهنگی، میتوانیم افراد را به سمت بندگی خدا هدایت کنیم. نمونههای مثبت و موفق در زندگی افراد با بندگی خدا میتواند الهام بخش باشد.
در نهایت، به جای رویکرد اجباری و ترسناک، از رویکرد محبت و تشویق برای جلب توجه به بندگی خدا استفاده کنیم. افراد باید حس کنند که این راه برای آنها بهترین گزینه است و به زندگیشان ارزش افزوده میشود.
فقط با توجه به دادن معاد، نمیتوان اضطرار به بندگی را ایجاد کرد
راههایی برای پیدا کردن اضطرار برای بندگی خدا چیست؟ یک راه معاد است. افرادی که بلندپرواز و بلندنظر هستند و روحیهٔ عالی و عقل کاملی دارند، با معاد، جهنم و بهشت به ضرورت بندگی خدا میرسند. باید به این افراد آفرین گفت؛ اینها تعداد اندکی از افراد هستند و چنین انتظاری از همهٔ انسانها واقعبینانه نیست. باید کاری کرد تا گروههای زیادی از انسانها به ضرورت، اضطرار و التماس بندگی خدا و شکرگزار بودن برای بندگی خدا برسند، به طوری که اگر بندگی کردند از خدا تشکر کنند و حتی به هیجان بندگی و احساس خوشبختی برسند. در غیر این صورت دینداری منفعال نه تنها بهرهای ندارد، بلکه بندگی خدا بدون اشتیاق فایدهای ندارد. “علیه عجلت در انجام کارهای خوب که شتاب ندادهاید، حساب نکنید. انسان اینطور است که با هیجاناتی که دارد، با امیدهایی که دلش میخواهد، با تلاشها و با مبارزاتی که میکند به سوی اهدافش حرکت میکند! فکر و ذکر او متمرکز میشود و برای رسیدن به اهدافش تلاش میکند. اضطرار بندگی خدا باید طوری باشد که او را به سوی خودش بکشد.”
برای اینکه این اضطرار پدید بیاید راههای مختلف و متعددی وجود دارد. یک راه برای پیدا کردن این اضطرار، معاد است. بعضیها از یادآوری معاد ناراحت میشوند و میگویند: چرا میخواهید به خاطر یک خطا من را در جهنم بسوزانید؟ اینها اصلًا معاد و عذاب جهنم را انکار میکنند. کسانی که اضطرار بندگی خدا و منطق و عقلانیت بندگی خدا را درک نکردهاند، جهنم و بهشت را هم درک نمیکنند، یکی از مواردی که خدا در قرآن به پیامبر(ص) فرمود برایش به خدا قسم بخورد این مطلب بود که عدهای باور نمیکنند بعضی از بندگان خدا مخلص حق و حقیقت هستند. »اقسم به هستی من که هیچگاه نخواهند یافت!« (یونس 52، و 53) چرا بعضیها نمیتوانند این مطلب را باور کنند؟ برای اینکه ضرورت بندگی خدا را نفهمیده و نمیداند بندگی نکردن برای خدا چه فاجعههای به دنبال دارد.
درک اضطرار به بندگی خدا در دوران ظهور
درک اضطرار به بندگی خدا در دوران ظهور امام زمان علیهالسلام چطور میتواند جامعه جهانی را با همه الوان و رنگها و با همه احوال و فرهنگها، با این حکومت با دیکتاتوری، فشار، قهر، غضب، قوهٔ قضائیه و نیروهای امنیتی سنگین یک دین اداره کند؟ یقیناً چالشها و چرخهٔ مداوم نیستند، بلکه خیلی سهل خواهد بود. اینطور نیست که اگر شکم مردم را سیر کنید، همه به راه راست هدایت بشوند، یا اگر عدالت را برقرار کنید، همه نوکر دین بشوند. آیا کسی میتواند بهتر از امیرالمؤمنین علیهالسلام عدالت را رعایت بکند؟ نه؛ پس چرا حرفش را گوش ندادند؟ چه رفتاری با فرزندانش کردند؟ آیا کسی مهربانتر از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هست؟ پس چرا به صدای نالهٔ فرزندش، فاطمهالزهرا سلاماللهعلیها جواب ندادند؟ همه درست میشود؛ درست شدن اوضاع فقط میتواند کمک کننده باشد. برقرار شدن عدالت با ظهور امام زمان علیهالسلام به درست شدن وضع مردم کمک میکند. باید اضطرار بندگی خدا درک بشود. لذا طبق روایات، امام زمان علیهالسلام روی سر مردم دست میکشد تا عقلشان بالا برود. «مِنْ حُسْنِ إسْلامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ مَا لا یَعْنِیهِ» (کمالالدین، شیخ صدوق، ج 2، ص 675) آنوقت مردم اضطرار به بندگی خدا را میفهمند.
شاکرانه زیستن؛ یکی از فواید درک اضطرار به بندگی خدا
دربارهٔ این اضطرار باید بسیار گفتگو کنیم. با اثبات وجود خدا و وحی و نبوت و معاد که در اصول عقائد مرسوم است، نمیشود اضطرار بندگی خدا را فهمید و به این سؤال پاسخ داد که »من چرا باید بندهٔ خدا بشوم؟« درک اضطرار بندگی خدا خیلی خوب است چون باعث میشود آدم مشتاقانه به سمت بندگی خدا برود، شاکرانه خدا را بندگی کند، بندگی خدا را بچشد، ژرفای آن را متوجه بشود و بسیاری اتفاقات خوبی دیگر بیفتد.
آسیبهای عدم درک اضطرار به بندگی خدا:
بسیاری افراد، گرچه به موارد دینی و مذهبی اعتقاد دارند، اما اضطرار بندگی خدا را بهدرستی درک نکرده و آن را در زندگیشان جای ندادهاند. این افراد، گرچه به نماز و عبادات اختصاص داده و اصول دینی را درک کردهاند، اما به دلیل عدم درک عمیق از اضطرار به بندگی خدا، در مسیر رشد و تکامل بندگی قرار نمیگیرند.
در واقع، این افراد ممکن است ظاهراً دیندار باشند، اما به دلیل عدم درک شیرینی بندگی و اضطرار به خدا، در زندگیشان به غرور و تکبّر فرو میروند. آنها بهجای حساب کردن اعمال و افکار خود، به دیگران مهمانهای رفتار میکنند و از اصلیترین مفاهیم دینی، یعنی بندگی خدا، گذشته و درک نکردهاند.
این افراد، به دلیل نداشتن اضطرار به بندگی خدا، در مواقع سختی به خداوند پناه نمیبرند و به جای آن، با مشکلات و چالشهای زندگی روبرو میشوند. آنها از خدا طلبکار میشوند اما در هنگام مواجهه با مشکلات، تازه آگاه میشوند که در اصل اضطرار به بندگی خدا چه معنایی دارد.
دینداری که اضطرار به بندگی خدا را درک نکرده باشد، نمیتواند به رشد و تکامل بندگی بپردازد. به همین دلیل، تواضع، یکی از ارکان اصلی بندگی، برای این افراد یافت نمیشود. این اقدامات ظاهری دینی، بدون شناخت عمیق از اضطرار به بندگی خدا، کارایی چندانی در ارتقای اخلاق و روحیه بندگی نخواهد داشت.
از این رو، لازم است که این افراد بر روی درک اضطرار به بندگی خدا تأمل کنند و سعی کنند این اصل اساسی را بهدرستی در زندگیشان جا بدهند. این درک عمیق، به آنها کمک میکند تا با تواضع و تعهد به بندگی، به شیرینی و معنا در زندگیشان دست یابند و به ارتباط عمیقتر با خداوند برسند.
اگر بنده خدا نشویم، قطعاً به همان اندازه بردهٔ غیرخدا میشویم
رسیدن به اضطرار به بندگی خدا، مسئلهای حیاتی و اساسی است که بر آن است که انسان به خداوند التماس کند و به این ضرورت پی ببرد. میبایست دائماً به خدا متوجه باشیم و در این راه، اهمیت دو موضوع بسیار مهم است.
اولاً، اگر این اضطرار را به دست آوردیم، باید از خدا شکرگزاری کنیم. ما باید همیشه نگران باشیم که این اضطرار را از دست ندهیم و با تشکر از خداوند، از این هدیه قدردانی کنیم.
ثانیاً، میبایست از این موقعیت استفاده کنیم و هر چه بیشتر بنده خدا شویم. اگر این اضطرار را به دست آوریم و به بندگی خدا برسیم، باید مراقب باشیم که این بندگی از دست نرود. باید در تمام زندگی خود برای بندگی خدا تلاش کنیم و از این راه به سمت پیشرفت و تکامل روحی برویم.
از شما خواهش میکنم دربارهٔ راههای رسیدن به اضطرار به بندگی خدا تأمل کنید و بررسی کنید که آیا راههای دیگری نیز برای این مسیر وجود دارد یا خیر. این تأملات میتوانند به شناخت عمیقتری از ضرورت بندگی خدا منجر شوند.
انسان موجودی تحت تأثیر دیگران و متنفر از برده دیگران بودن آفریده شده است
انسان یک موجود حسی و اجتماعی است که در زندگی خود تحت تأثیر دیگران قرار میگیرد. از یک سو، او توانایی تعامل و ارتباط با دیگران را دارد و این تعاملات بر تشکیل شخصیت و ارزشهای او تأثیر میگذارد. از سوی دیگر، انسان به دلیل خودخواهی و تکیه بر خود، ممکن است به ادعای خدایی نیز برخیزد و خود را بر بندگی دیگران مطلق کند.
برای توجیه وجود بردگی در انسان، به دلیل نیاز به کنترل و قدرت، میتوان این موضوع را به مفهوم تکبّر انسان درک کرد. برخی از انسانها به اندازهای متکبّر میشوند که حتی ممکن است ادعای خدایی نیز بکنند. این تکبّر میتواند ناشی از عدم آرامش و تحقق نشدن در خود باشد. انسان گاهی به اندازهای از توانایی و قدرت خود مطلع نمیشود که به تعبیر امام صادق (ع)، “برای اینکه انسان را رها کند، متکبّر میشود.”
از سوی دیگر، خداوند با وضعیت زندگی و مشکلاتی که برای انسانها قرار میدهد، آنها را به سمت تواضع و تأمل در خود میکشاند. به عنوان مثال، اگر انسان بر خود و دیگران تکبّر کند، ممکن است بر وضعیتهای زندگی مشکل یابد. از این رو، خداوند با مشکلات و امتحانات، انسان را به سمت ادرار و تواضع هدایت میکند.
در نهایت، افراد نیاز به درک اهمیت بندگی خدا و تواضع دارند تا از دام تکبّر و خودخواهی فرار کنند. آموختن چگونگی بردن انسان از خود و درک ضرورت ارتباط با خداوند میتواند راهی برای نجات از بردگی خود و دیگران باشد.
چگونه انسان بردۀ دیگران می شود؟ ا گر به صورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شده ای
انسان بردگی از دیگران را به دلایل مختلف تجربه میکند. اگر بهصورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیرد، ممکن است بهعنوان بردهاش شود. این اتفاق ممکن است به دلیل ترس از کسی، انجام وظایفی برای کسی، سرگرمی یا حتی دوستی با کسی اتفاق بیافتد.
اگر از کسی بترسی، ممکن است در ترس از او بندگی کنی. اگر کسی تو را سرگرم کند یا سرکار بگذارد، ممکن است به عنوان بردهاش شوی. اگر از کسی دوست داشته باشی و بهخاطر دوست داشتن کور و کر بشوی، نیز بهعنوان بردهاش شناخته میشوی.
بیمحاسبه حرف کسی را قبول کنی و بدون دلیل منطقی مرعوب یا مغلوبش بشوی، نیز میتواند باعث بردگی تو در برابر آن فرد شود. در این صورت، انسان ممکن است به دلیل ناتوانی در مقابله با حرفها و تصمیمهای دیگران، بندگی کند.
امام باقر (ع) فرمودهاند: “کسی که حرف کسی را گوش کند عبد او شده است. اگر گوینده حرف خدا را بزند، او بنده خدا شده است و اگر گوینده حرف شیطان را بزند، او بنده شیطان شده است.”
بهعبارت دیگر، انسان حق ندارد از طرف خودش حرف بزند و از دیدگاه اسلام، باید به حرفهای پیغمبر و آموزههای الهی گوش فرا دهد. این توجه به وحی الهی و رهنمودهای الهی میتواند از بردگی انسان در برابر تأثیرات نابجا و ناخواسته دیگران جلوگیری کند.
خیلی از پدر و مادرها دوست دارند بچه هایشان مثل بره آرام باشند و مثل برده، حرف گوش بدهند!
بله، موضوع بردگی و آزادی در تربیت کودکان یک موضوع حساس و مهم است. بسیاری از والدین دلیل حمایت از کودکان خود را در داشتن یک زندگی آسان و بدون مشکلات میبینند. اما این موضوع ممکن است به نتایج منفی منجر شود.
اطلاعاتی که ارائه دادی درست است. والدین گاهی از دلیلی چون دوستداشتن دیده شدن کودکان خود یا نگرانی از مواجهه آنها با مشکلات، تمایل به بردهپروری دارند. این ممکن است باعث ایجاد احساس وابستگی، کاهش اعتماد به نفس، و کمبود مهارتهای مدیریت زندگی در کودکان شود.
برخی از والدین ممکن است در تلاش برای حفظ امنیت فرزندان خود، آنها را از رویارویی با چالشها درگیر کنند، که این موضوع میتواند در آینده باعث کمبود مهارتهای حل مسئله و مقابله با استرس شود.
در آموزههای اسلامی و اخلاقی هم همیشه به آزادی انسان و احترام به حقوق دیگران تأکید شده است. از کودکان آموزش داده میشود که احترام به دیگران و خودکنترلی نه تنها نشانه ضعف نیستند بلکه نشانه قدرت و انسانیت هستند.
بحث بردگی و آزادی در تربیت کودکان نیاز به توازن دقیق دارد تا کودکان بتوانند با اعتماد به نفس و مهارتهای لازم، به آگاهی و مسئولیت بپردازند.
ولایت نمی گذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمیگیرد
درسته، افراد باید آگاه باشند که بردگی به هر شکلی، آزادی و اراده فرد را محدود میکند. این موضوع در تمام ابعاد زندگی، از جمله اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی تأثیرگذار است. آزادی فرد از والدین، جوامع، یا سیستمهای سیاسی مهم است و نقض آن میتواند به آسیبهای جدی منجر شود.
توصیه به احترام به حقوق انسانی و اراده آزاد افراد، توجیهات اخلاقی دینی است که به افراد اجازه میدهد تا به صورت آگاهانه و با اراده خود تصمیمگیری کنند. در مواردی که افراد به عنوان برده به حساب میآیند، این توصیه به این معناست که باید آزادی و اراده آنها را احترام گذاشته و به آنها اجازه داده شود که به توسعه شخصی خود بپردازند و حقوق طبیعی خود را تجربه کنند.
همچنین، ولایت نباید به اندازهای باشد که فرد را از تصمیمگیریهای خود محروم کند. به عبارتی، آزادی فرد در حدودی باید تضمین شود که او بتواند با احترام به حقوق دیگران، انتخابها و تصمیمات خود را برگزیند.
برای جامعهها و ادارات نیز، این اصل مهم است. کنترل و مدیریت جامعه باید با احترام به حقوق افراد صورت گیرد تا جوانب اخلاقی و اجتماعی جامعه تقویت شود و افراد به طور طبیعی و با اراده خود در جهت بهبود شرایط مشارکت کنند.
أمیرالمؤمنین(ع) میخواست مردم را باعزت بار بیاورد، به همین خاطر آنها را از رفتار ذلیلانه نهی کرد
امیرالمؤمنین(ع) بر اساس اصول اسلامی و ارزشهای عالی، مردم را باعزت بار میآورد و از رفتار ذلیلانه منع میکند. ایشان با بیان “به خدا، معاویه از من زیرکتر نیست، اما او فریبدهنده و گناهکار است”، به اهمیت عدالت و نیکوکاری در رهبری اشاره میکنند.
امیرالمؤمنین(ع) تلاش میکند تا مردم را به اندیشیدن و تصمیمگیری مستقل ترغیب کند. او از هرگونه ذلیلسازی و فریب به دیگران جلوگیری میکند و به افراد توانایی خودراهی در امور زندگیشان را آموزش میدهد.
همچنین در مورد آموزههای اسلامی، امیرالمؤمنین(ع) تأکید دارد که افراد باید از اراده و حقوق طبیعیشان بهرهمند شوند. این اصل به افراد کمک میکند تا از حقوق و اراده خود با افتخار بهرهمند شوند و زندگی مستقلی داشته باشند.
مفهوم اصلی اینجا این است که ذلیل شدن اجتنابناپذیر است و زمانی که انسان حقوق و ارادهاش را نمیشناسد، به نوعی بردهی ذهنی میشود. از این رو، آمیرالمؤمنین؟ع؟ در کنار رهنمودهای دینی، به ترویج فرهنگی که به افراد اجازه اندیشیدن و تصمیمگیری مستقل را میدهد، تأکید دارند.
پیشنهاد میشود که فرد به توسعه فرهنگ مستقلی که به انسان اجازه اراده و تصمیمگیری مستقل را میدهد، توجه بیشتری کند. این به افراد کمک میکند تا از حقوق خود بهرهمند شوند و از ذلیلسازی جلوگیری کنند.
کسی که فقط بندۀ خدا باشد، میتواند یک امت را از بردگی آزاد کند
محققان روانشناسی ممکن است به این نکته اشاره کنند که افرادی مانند آقای سردار سلیمانی یا امام خمینی از دین و اعتقادات مذهبی به عنوان یک منبع قدرت و تقویت روحی بهرهمند شدهاند. اعتقاد به بندگی خدا و انجام عبادات مانند نماز، میتواند بر روحیه فرد تأثیر مثبت بگذارد و به او قدرت و استقامت بیشتری بخشیده باشد.
در مورد افرادی مانند آقای سردار سلیمانی یا امام خمینی، این افراد احتمالاً از اصول دینی برای تقویت روحیه و ایجاد ارتباط با خدا بهرهمند شدهاند. ممکن است اعتقاد به اینکه آنها تنها بندهٔ خدا هستند، اعتماد به نفس و قدرت را در آنها افزایش داده باشد.
همچنین، مردمی چون امام خمینی به افراد اعتقاد به اهمیت مبارزه علیه ظلم و فرهنگ بردگی را آموزش دادهاند. این اصول و ارزشها ممکن است در تشویق افراد به مبارزه برای آزادی و ارتقاء قدرت شخصی و اجتماعی تأثیرگذار باشند.
بنابراین، ترکیب اعتقادات دینی، اصول اخلاقی، و تربیت ایدئولوژیک ممکن است باعث ایجاد شخصیتهای قوی و مؤثری گردد که قادر به مبارزه با بردگی و آزادی امتها باشند.
فکر نکنید برده شدن چیز عجیب و پیچیدهای است؛ آدم خیلی راحت تبدیل به برده میشود!
بله، این نکته جالبی است که احتمالاً تجربیات مختلف و محیطها میتوانند تأثیر بزرگی بر رفتارهای انسانها بگذارند. تا حدی، فرهنگ و اقتصاد یک جامعه میتوانند نقش مهمی در شکلگیری این نگرش به آزادی و بردگی ایفا کنند.
نکته مهمی که اشاره شده است این است که بسیاری از افراد، حتی در مقابل قوانین ترافیک یا نهیبهای پلیس، احتمالاً از احترام به نظام قانونی نه از عشق به اعتیاد به آن نظام، اطاعت میکنند. این ممکن است نشاندهنده آن باشد که افراد در محیطی که از آزادی آنها مطمئن هستند و حس میکنند در قبال نظام احترامآمیزند، احتمالاً بهترین رفتارهای اخلاقی را نشان میدهند.
نظریههای روانشناسی نیز میتوانند توضیح دهنده باشند که چرا انسانها به بردگی علاقه دارند یا چرا در مواجهه با احتمال بردگی، ترس و نگرانی پیدا میکنند. این تحقیقات نشان میدهند که احتمالاً احساس امنیت و کنترل بر خود و محیط، از جمله عوامل مهم در تعیین سطح ترس یا ترجیح به آزادی یا بردگی است.
افراد ضعیف و ترسو، وقتی یک ذره قدرت پیدا کنند خیلی بیرحم میشوند
نکتهی مهمی را به تصویر کشیدید. زمانی که افرادی که در گذشته مرعوب و ضعیف بودند، به طور ناگهانی قدرت پیدا میکنند، ممکن است تحولات غیرمنتظره در رفتار آنها رخ دهد. این تحول ممکن است به دلیل احساس قدرت، انتقامجویی برای تجربیات گذشته، یا حتی تغییرات در روانشناسی آن افراد باشد.
در بعضی موارد، افرادی که قبلاً قدرتی نداشتهاند، زمانی که قدرت به دست میآید، از این فرصت استفاده میکنند تا نقشهها و ترسیمهای خود را اجرا کنند. این میتواند به ظاهر به خودخواهی وحشتناک تبدیل شود. در واقع، گاهی اوقات قدرت میتواند واکنشهای ناپیشبینی در افراد ایجاد کند.
تجربههایی که افراد در گذشته داشتهاند، نقش بزرگی در شکلگیری رفتارهای آیندهشان دارد. از آنجایی که روانشناسی و اخلاق به شدت به چگونگی ارتباط افراد با قدرت و تحول درونی آنها مرتبط هستند، نقش تجربیات قبلی در تعیین اینکه یک فرد چگونه با قدرت برخورد میکند، بسیار مهم است.
مدیریت افکار عمومی راهی برای بردگی طواغیت
مدیریت افکار عمومی یکی از جنبههای مهم در تعیین نگرش و احساسات افراد است. این نکات مهمی را برای جلوگیری از بردگی طواغیت و حفظ اخلاق بردگی ذکر کردهاند. درست است که افرادی که از بندگی خدا اخلاص دارند، از تعریف و تشویق به مسائل مربوط به اخلاق بردگی خدا خشمگین میشوند. این نکته مهمی است که نشان از احترام به اخلاق و اراده افراد دارد.
منافع عمومی در جامعه میتوانند بر اساس اخلاق بردگی خدا تعیین شوند، ولی توجه به افکار عمومی بسیار حائز اهمیت است. افکار عمومی نقش مهمی در تشکیل نظرات افراد و شکلدهی به تصمیمات جمعی ایفا میکنند. بنابراین، مدیریت افکار عمومی بهعنوان یک استراتژی مهم میتواند در جلوگیری از بردگی طواغیت موثر باشد.
همچنین، مراقبت از افکار و نگرشهای شخصی مهم است. از تشویق یا نشانههای تحقیرآمیز خودداری کنید و به افراد اجازه دهید ارزشها و کیفیتهای خود را بر اساس اخلاق بردگی خدا شکل دهند. این نهتنها به احترام به افراد کمک میکند بلکه میتواند به حفظ اخلاق بردگی کمک کند.
این تفکرات مبتنی بر احترام به آرزوها و اراده افراد، و جلوگیری از تحقیر و تشویق ناپسند، بهعنوان یک راهبرد موثر در مقابله با بردگی طواغیت تلقی میشوند.
ا گر بندۀ خدا نشوید بردۀ دیگران میشوید، از ابلیس گرفته تا ابلیس چه ها
یهٔ 60 سوره یس از قرآن که ذکر کردید به این صورت است: “آیا من شما گواهی نگرفتهام که شما بندگان من باشید؟” این آیه به معنای تعهد الهی به انسانها بر اساس آزادی اختیار اشاره دارد و نه به بردگی.
در قرآن، اختیار و آزادی اراده انسان تأکید شده و بندهای که از اختیار خود برای رعایت اخلاق و اراده الهی استفاده کند، به عنوان بندهٔ خدا شناخته میشود. برخلاف این، آیه 20 و 21 سوره معارج، به سختیهایی اشاره دارد که بر افرادی که از اراده الهی منحرف شدهاند میآید.
چند نکته مهم است که در اینجا به آنها اشاره شده:
- تعهد به آزادی اختیار: قرآن از انسانها میخواهد که از آزادی اختیار خود به درستی استفاده کنند و از این نظر تعهد به بندگی خداست.
- آزادی انتخاب: انسانها با آزادی اختیار خود میتوانند انتخاب کنند که از طریق اراده الهی یا به سمت منحرفی بروند.
- تشویق به اختیار صحیح: افکار عمومی و تربیت مذهبی بر اساس اخلاق اسلامی، انسانها را به اختیار صحیح و رعایت اراده الهی تشویق میکنند.
- آموزش اصول دینی: درک اصول و اخلاق دینی به انسانها کمک میکند تا از آزادی اختیار خود برای کسب خیر و رعایت اخلاق بردگی خدا استفاده کنند.
از طرفی، اشاره به آیات قرآن باید با دقت و به دور از تفسیرهای تبلیغاتی انجام شود تا مفهوم اصلی و منظور قرآن درست منتقل شود.
ضجه های حضرت زهرا(س) برای این بود که نمیخواست مردم به بردگی بیفتند
حضرت زهرا(س) (سلاماللهعلیها) یکی از شخصیتهای مهم در تاریخ اسلام و دینی پاک و اخلاقی بودهاند. ضجهٔ حضرت زهرا(س) در مورد امور اجتماعی و اخلاقی بوده و به نظر میرسد که براساس اصول دینی و مفهوم آزادی انسان بوده است. ایشان به عنوان الزهرا(س) (زهراءالعدل و الصداق) شناخته میشوند، که نشاندهندهٔ عدالت و صداقت ایشان است.
ضجهٔ حضرت زهرا(س) در مورد آزادی اختیار انسانها، حقوق و ارادهی آنها بوده و این ضجه به منظور آگاهی و اصلاح اجتماعی بوده است. حضرت زهرا(س) از تعلیم اخلاق دینی به مردم و جلوگیری از ورود آنان به بردگی و ستم دینی، اجتماعی و سیاسی، پشتیبانی کردهاند.
در مورد داستان اربعین و نماد مردمی شدن، غلامی، و بردگی، باید به مواقف تاریخی و اصول اخلاقی اسلام توجه کرد. اصول اسلام به آزادی انسانها و اجتناب از هرگونه بردگی و ستم تأکید دارد.
نکته مهم این است که آموزههای اخلاقی اسلام، تحت تأثیر و تفسیر قرآن و سیره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله)، به منظور آزادی انسانها از بردگی و ارتقاء اخلاق در جامعهاند. این اصول و آموزهها به منظور ایجاد اجتماعی عادلانه و اخلاقی هستند و ضجهٔ حضرت زهرا(س) نیز بر اساس این اصول بوده است.
کسی که بندۀ خدا نباشد، بردۀ دیگران میشود و بعد به جان مردم بیگناه میافتد
بردگی از دیدگاه اسلام و اصول عقیدتی اسلامی محکوم است. در اسلام، انسانها باید بندگان خدا باشند و از هرگونه بردگی دیگر انسانها خودداری کنند. اصول اخلاقی اسلام تأکید دارند که هر انسان باید به آزادی، عدالت، و احترام حقوق دیگران احترام بگذارد.
زمان ظهور امام زمان (عج) بر اساس افکار اسلامی و اصول عقیدتی، به عدالت و آزادی انسانها تأکید خواهد شد. آموزههای دینی و اصول اخلاقی اسلامی مبتنی بر احترام به آزادی و حقوق انسانی برای همگان خواهد بود.
با ظهور امام زمان (عج)، تحت تأثیر اصول اسلامی، جوانب مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی اصلاح خواهد شد. نظامی که بر اساس عدالت و احترام به آزادی انسانها استوار باشد، اجتماعی پویا و عادلانه خواهد بود.
بنابراین، ظهور امام زمان (عج) موجب ارتقاء اصول اخلاقی اسلام و حقوق انسانی در جامعه خواهد شد و هیچگونه بردگی و اجبار در آن قابل قبول نخواهد بود.
کسی که بردۀ غیر خدا شد ا گر امکانش فراهم شود، جنایتکار خواهد شد
امیـرالمؤمنـین علی (ع) با این حدیث شـریف تأکـید دارد کـه کسـی که بـا خدا نباشـد و به جای خدا بـردهٔ دیگـری را انتخـاب کنـد، در طـی این انتخـاب احتمالـاً به عنـوان یـک وسـیله در دست خصم دینی اسـتفاده شـود و جنایـتکاری خواهد شـد. این حدیث نشانـگر اهمیت بـهرهبرداری از آزادی انسـان از بنـدگی غیرخدا و اجتناب از تبعیـت از غیرخدا میباشد.
بنیاد اخلاق اسلامی بر احترام به آزادی انسان، عدالت، و احترام به حقوق دیگران استوار است. آموزههای دینی اسلام تأکید دارند که انسانها باید به طور آزادانه خود را به خدا اختصاص دهند و از بردگی غیرخدا بپرهیزند. این اصل اساسی در اخلاق اسلامی مانع از تبعیت از هرچه که به جای خدا قرار گیرد میشود.
از آنجا که محتوای متن مبهم است و به نظر میرسد که از حوزهٔ دینی بخصوص اسلامی گرفته شده، نظر من بر اساس اطلاعات و اصول اسلامی بیان شده است.
چرا عبد طاغوت شدی؟
این سوال که چرا یک فرد عبد طاغوت شده است، به مفهوم اسلامی تبیین میشود. عبد طاغوت به فردی اطلاق میشود که از خدا به جای خدا پرستش کند و از دستورات الهی منحرف شود. اسلام اعتقاد دارد که انسانها باید فقط خدا را پرستش کنند و از هر نوع بندگی خدایی در اختیار آورند.
در قرآن، انسانها به ترتیب به سوی پرستش خدا و اجتناب از طاغوتها (هر چیزی که از خدا منحرف شود) فراخوانده میشوند. اگر کسی به جای پرستش خدا، پرستش اشیاء، افراد یا نظامهایی که از دین منحرف شدهاند، بپردازد، او به عنوان عبد طاغوت شناخته میشود.
به عبارت دیگر، یک فرد به عنوان عبد طاغوت شناخته میشود زمانی که از مسیر اخلاقی و دینی منحرف شده و از اصول الهی منحرف شود. این مفهوم در اسلام به منظور حفظ توحید (اعتقاد به یکتایی واحد الله) و پاکیزگی اعتقادات مطرح شده است.
بردۀ دیگران شدن یکدفعه ای در برخی حوادث، زشتی خودش را نشان میدهد
حاکمان زمانه، احساسی پنهان داشتند که نمیخواستند مردم به آگاهی برسند. این احساس، مانند سحر و جادو، به تدریج هرچه میخواستند، دست از افراشتن از دل مردم برمیداشت. حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)، نور پاکیزه ایمان و صداقت، در مقابل این نیروهای تاریک ایستاد. او به مردم آموزش میداد که راه نجات از بندگی به خدا، تربیت اخلاقی و ایمان به اصول اسلام است.
یک روز، حاکمان بیاخلاق و ظالم به افراشتن دستوری دادند که تعدادی از اراذل و اوباش را برای ایجاد فریبندهترین حادثه علیه اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیاورند. آنها قصد داشتند با این عمل نفرت و بیاعتمادی به معصومان اهل بیت (علیهمالسلام) را افزایش دهند.
حاکمان، این اراذل را آوردند و به آنها گفتند: “شما دیگر دین و ایمان ندارید؛ حالا مرا به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ببرید تا آتش بزنمتان.” این افراد بیاخلاق، که هیچ ایمانی نداشتند، با دستور حکومت، حاضر شدند تا این عمل بیرحمانه را انجام دهند.
فرازهای زیبای قرآن، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را در لحظات دشوار نجات میدهد؛ او با صدای آرام و مضبوط اعلام کرد: “من فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر پیامبر هستم؛ آتش بزنید، اما تا زمانی که دستهایم خالی است.”
اگرچه افراشتن دستهایش برای مقاومت در مقابل بیداد حاکمان بیاخلاق بسیار مهم بود، اما فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) از این حق ملکی استفاده نکرد. او این موقعیت را به عنوان یک فرصت آموزشی برای مردم مدینه به کار گرفت. به عنوان مربی اخلاق و ایمان، نشان داد که زندگی ایمانی و اخلاقی، حتی در شرایط سخت، میتواند راه نجات باشد.
این داستان به ما یادآوری میکند که حقیقت و ایمان هرگز نمیتوانند با ظلم و ستم شکسته شوند. حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) با ایستادن در
برابر بیداد و با آموزش اخلاق به مردم، نشان داد که حق و اخلاقیات، حتی در مقابل سلطه نیروهای تاریک، پایدار خواهند ماند.
سوالات متداول:
- چرا اهمیت ایمان و اخلاق در زندگی انسانی بسیار مهم است؟
- پاسخ: ایمان و اخلاق، مبانی ارتقاء انسان به ابعاد ارتقاءی و انسانیت است. ایمان نقش هدایتدهنده و اخلاق نقش سازنده جامعهای پاک و عادلانه را ایفا میکنند.
- چگونه آموزشهای دینی میتوانند جلوی انحرافات و جرمها را بگیرند؟
- پاسخ: آموزشهای دینی، اصول اخلاقی و ایمانی را در انسان نهاده و او را از اقدامات ناپسند و انحرافات دور نگه میدارند.
- چطور اخلاق و ایمان میتوانند در پیشگیری از انحرافات جوانان نقش اساسی ایفا کنند؟
- پاسخ: اخلاق و ایمان، جوانان را در مواجهه با فراز و نشیبهای زندگی هدایت کرده و ایشان را از انحرافات و خطاها دور نگه میدارند.
- چه نقشی بر عهده دین در مقابله با طغیان و ظلم دارد؟
- پاسخ: دین به عنوان یک موجودیت معنوی، بر ضد طغیان و ظلم ایستاده و انسانها را به مقاومت و اصلاح نظامهای ظالمانه تشویق میکند.
- چطور میتوان از آموزههای دینی برای تربیت مردم به منظور پیشگیری از بیداد استفاده کرد؟
- پاسخ: آموزههای دینی با تأکید بر عدالت و مهرورزی، افراد را به اجتناب از بیداد تربیت کرده و جامعهای عادلانه را نهادینه میسازند.
- چگونه اخلاق و ایمان میتوانند مردم را در مواجهه با چالشها و سختیها قوی نگه دارند؟
- پاسخ: اخلاق و ایمان، در لحظات سخت، انسانها را به صبر، تحمل و اعتماد به خداوند هدایت میکنند و نیرویی برای مقابله با چالشها فراهم میآورند.
- چرا تدریس اصول دینی و اخلاقی به جوانان اهمیت دارد؟
- پاسخ: آموزش اصول دینی و اخلاقی به جوانان، اساس تشکیل شخصیت ایشان و پیشگیری از گمراهیها و انحرافات است.
- چگونه زندگی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و ائمه اطهار (علیهمالسلام) نشانگر اهمیت آموزش اصول دینی و اخلاقی است؟
- پاسخ: زندگی حضرت زهرا و ائمه اطهار نمونهای از اطاعت از اصول دینی و اخلاقی و مقاومت در برابر ستم و ظلم است.
- چه تأثیری دارد که افراد از اصول دینی و اخلاق دور شوند و به دور از ایمان به عبدطاغوت بپردازند؟
- پاسخ: دوری افراد از اصول دینی و اخلاق، منجر به انحرافات، اختلالات اجتماعی، و ایجاد محیط ناعدالتی میشود.
- چطور آموزههای دینی میتوانند به تقویت اخلاق و وجدان انسانها کمک کنند؟
- پاسخ: آموزههای دینی با تأکید بر ارزشهای اخلاقی، انسانها را به تقویت وجدان و پایبندی به اصول اخلاقی تشویق میکنند.
نتیجه گیری:
از این گفتگوها و داستانها مشخص است که در آموزش ایمان و اخلاق، اهمیت بسیاری به تربیت انسانها از نظر دینی و اخلاقی اختصاص داده شده است. آموزههای دینی نه تنها به تشویق به عبودیت نسبت به خالق، بلکه به تعلیم اخلاق و ارزشهای انسانی میپردازند. در این راستا، آموزههای دینی به عنوان یک راهنمای اخلاقی برای انسانها عمل کرده و در پیشگیری از انحرافات و جرمها نقش موثری ایفا کردهاند.
آموزههای دینی به مبارزه با طغیان و ظلم نیز توجیه میکنند و انسانها را به عدالت و حقیقت تربیت میدهند. آموزههای دینی با تأکید بر ایمان و اخلاق، انسانها را در مواجهه با چالشها و سختیها قوی نگه داشته و از آنان تقویت و تحکیم میکنند.
در مورد آموزش اصول دینی و اخلاقی به جوانان نیز تأکید شده است؛ زیرا این آموزشها نقش مهمی در تربیت نسلهای آینده و جلوگیری از انحرافات دارند. آموزش اصول دینی باعث تقویت وجدان افراد میشود و به جلوگیری از فساد و بیداد کمک میکند.
از داستان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) نیز به وضوح مشخص میشود که آموزش ایمان و اخلاق در مواجهه با تحقیر و ظلم، نقش بسزایی در ایستادگی و حفظ اصول انسانی دارد. همچنین، بیانگر مهمی از تعلیمات دینی و اخلاقی است که به دست طغیان و ظلم مقاومت کرده و به اصول ایمانی و اخلاقی پایبند ماندهاند.
در کل، آموزههای دینی و اخلاقی نقش فرهنگی و تربیتی زیادی در جامعه ایفا میکنند و میتوانند به تقویت ارزشهای انسانی و جلوگیری از انحرافات کمک بزرگی نمایند.